توضیحات
معرفی کتاب هنر تلخ نکردن زندگی اثر دکتر رافائل سانتاندرو نشر ذهن آویز
مردان جوان با وجود اینکه روی پاهایشان تلوتلو میخوردند، نگاهشان را از پشت سر مافوق خود برنمیداشتند. بدترین اتفاق این بود که گروهبان را، که تنها راهنمای قابل اعتمادشان در این جهنم بود، از دست بدهند.سردرگمیای وصفناپذیر بود. جوخهها در میان انفجارها به همهجا میدویدند و فریاد میکشیدند و کاپا هم به دنبال آنها دوان بود و مانند دیگران خودش را به زمین بیست متری انداخت و به پشتسر گروهبان خیره شد. این سرباز کهنهکار سیبیلکلفت، که حدود ۲۵ ساله به نظر میرسید، دوباره صدای خود را بلند کرد و فریاد زد: «دوباره بیست متر بدوید و جمع شید! حالا!» و مثل فنر خود را به بالای تپه شنی جلوتر پرتاب کرد.
نظرات کاربران
ارسال نظرات