توضیحات
کتاب قرار نبود اثر هما پور اصفهانی نشر سخن
کتاب «قرار نبود» اثر «هما پور اصفهانی» داستان دختری به اسم ترسا را روایت میکند که دو سال پشت کنکور مانده و داستان از جایی شروع میشود که او حالا برای بار سوم منتظر جواب کنکور است. یک انتظار دلهرهآمیز. ترسا که مادر خود را را از دست داده، با پدر و مادربزگش زندگی میکند. این رد شدنهای مدام در آزمون ورودی دانشگاه باعث شده است که ترسا به مهاجرت فکر کند. به کجا؟ به کانادا. جایی که او خیال میکند میتواند در آنجا به اهدافش برسد. اما پدر او با این مهاجرت به سختی مخالف است و کشمکش اصلی داستان در ستیز بین ترسا و پدرش رقم میخورد. ترسا دست بردار نست و به همراه دوستانش ترفندهایی برای راضی کردن پدرش طراحی میکند و دقیقاً برای مخاطب این کشمکش و ترفندهای دردسر زایی که به ذهن ترسا و دوستانش میرسد نقطه جذاب ماجرا را تشکیل میدهد.
قسمتهایی از کتاب قرار نبود.
بخشی از کتاب
صدای آهنگ آنشرلی بلند شد، سرم داشت منفجر میشد، دستم رو از زیر پتو بیرون آوردم و روی عسلی کنار تخت کشیدم! صدا لحظه به لحظه داشت بلندتر میشد و من لحظه به لحظه عصبیتر میشدم! بالاخره دستم خورد به گوشم، چنگش زدم و کشیدمش ریز پتو، یکی از چشمامو به زور باز کردم و دکمه قطع صدا رو زدم، صدا خفه شد! نمیدونم چرا آهنگی رو که اینقدر دوست داشتم گذاشته بودم برای آلارم گوشیم، دیگه داشتم از این آهنگ متنفر میشدم! ساعت چند بود؟ هفت صبح لعنتی خوابم میومد دیشب تا صبح داشتم چت میکردم و تازه دو سه ساعت بود که خوابیده بودم! این چه قرار کوفتی بود که من با دوستام گذاشته بودم، انگار مرض داشتم، با غر غر از جا بلند شدم و کش و قوسی به بدنم دادم نگاهم به در و دیوار بنفش اتاق افتاد همه دیوارها با کاغذ دیواری بنفش پوشیده شده بود و بهم آرامش میداد! در حالی که لی لی میکردم تا خورده چیپسهایی که از دیشب کف اتاق پخش شده بود و حالا چسبده بود به پایم جدا شود کنار پنجره رفتم و با ضرب گشودمش.
نظرات کاربران